کنون رزم و یروس و رستم شنو ...... دگرها شنیدستی این هم شنو
که اسفندیارش یکی دیسک داد.... بگفتا به رستم که ای نیک زاد
در این دیسک باشد یکی فایل ناب ... .. که بگرفتم از سایت افراسیاب
چنین گفت رستم به اسفندیار ..... که من گشنمه نون سنگک بیار
جوابش چنین داد ?خندان طرف ..... که من نون سنگک ندارم به کف
برو حال می کن بدین دیسک? هان ! ..... که هم نون و هم آب باشد در آن
تهمتن روان شد سوی خانه اش ..... شتابان به دیدار رایانه اش
چو آمد به نزد مینی تاورش ..... بزد گرز بر دکمه ی پاورش
دگر صبر و آرام و طاقت نداشت ..... مر آن دیسک را در درایوش گذاشت
نکرد هیچ صبر و نداد هیچ لفت ..... یکی لیست از روی دیسک او گرفت
در آن دیسک دیدش یکی فایل بود ..... بزد انتر آنجا و اجرا نمود
کزان یک دم و شد همان دم عیان ..... یکی فیلم و موزیک و شرح و بیان
.
به ناگه چنان سیستمش کرد هنگ ..... که رستم در آن ماند مبهوت و منگ
چو رستم دگر باره ریست نمود ..... همی کرد هنگ و همان شد که بود
تهمتن کلافه شد و داد زد ..... ز بخت بد خویش فریاد زد
چو تهمینه فریاد رستم شنود ..... بیامد که لیسانس رایانه بود
بدو گفت رستم همه مشکلش ..... وز آن دیسک وبرنامه ی خوشگلش
چو رستم بدو داد قیچی و ریش ..... یکی دیسک بوتیبل آورد پیش
یکی برنامه اندر آن دیسک بود ..... بر آورد آن را و اجرا نمود
به ناگه یکی رمز ویروس یافت ..... پی کشف امضای ایشان شتافت
چو ویروس را نیک بشناختند ..... مر از بوت سکتور بر انداختد
به خاک اندر افکند ویروس را ..... تهمتن به رایانه زد بوس را
چنین گفت تهمینه با شوهرش ..... که این بار بگذشت از پل خرش
دگر باره اما خریت مکن ..... ز رایانه اصلآ تو صحبت مکن
قسم خورد رستم به پروردگار...... نگیرد دگر دیسک از اسفندیار